شخصی به نام معلی بن خنیس نقل می کند : شبی امام صادق (ع) از خانه بیرون آمد و به سمت محلی به نام سایبان بنی ساعده حرکت فرمود.مردم روزها به علت گرمی هوا زیر آن جمع می شدند و شب ها نیز فقیران از بی خانمانی به زیر آن پناه می بردند. او در ادامه می گوید: آن شب از آسمان باران می بارید. من نیز وقتی دیدم حضرت به آن سمت در حال رفتن است به دنبال حضرتش راه افتادم .ناگهان دیدم چیزی از دست آن حضرت بر زمین افتاد و شنیدم آن جناب گفت : خداوندا! آن چه افتاد به من برگردان ، من نزدیک رفتم وسلام کردم.
فرمود: معلی! عرض کردم : لبیک جان من به فدایت گردد.
فرمود: دست بر زمین بکش و هر چه به دست می آید جمع کن و به من بده.
او گوید: من بر زمین دست مالیدم. دیدم نان است که بر زمین ریخته شده است.
آن گاه شروع کردم به جمع کردن نانها و سپردن آنها به دست مبارک امام صادق(ع) . ناگاه دیم مقدار زیادی نان جمع شده است. عرض کردم : فدای شما شوم! اجازه دهید که من این گونی زا به دوش بگیرم و برای شما بیاورم. آن حضرت فرمود: نه، بلکه من به برداشتن آن سزاوارترهستم.
اما به تو اجازه می دهم همرام بیایی.
معلی گوید: من به همراه حضرت راه افتادم، تا به سایبان بنی ساعده رسیدیم .
دیدم در آن جا گروهی از بینوایان خوابیده اند و حضرت یک قرص یا دو قرص نان زیر لباس آنها آنها می گذاشت و تا آخرین نفرشان این کار را انجام داد.
به هنگام بازگشت ، گفتم: مولای من! فدایت شوم، این گروه حق را می شناختند یعنی از شیعیان و دوستداران شما هستند؟
حضرت فرمودند:(نه) اگر حق را می شناختند(و از محبان ما بودند) به طور حتم به ایشان از نمک (منزلمان) نیز مواسات می کردیم.(یعنی هر چه داشتیم حتی تا نمک منزل خود، ایشان را شریک میکردیم.
برداشت:
دوست گرامی! سخن و عمل امام زمان(عج) هم امروز همین است که ما حتی نمک خانه ی خود را با شیعیانمان و دستدارانمان تقسیم می کنیم، اما آیا سخن و عمل ما هم همین گونه است؟ آیا ما متقابلا چه قدر در راه آن بزرگوار هزینه می کنیم ودر حقش مهر و محبت داریم؟!
اللهم عجل لولیک الفرج
یا علی
نظرات شما عزیزان: